خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب توکا پرنده کوچک نوشته سرکار خانم پونه سعیدی را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
فصل اول: دختری با چشمهای بیش از حد سبز
داستان از زبان توکا:
با وحشت از خواب پریدم
دوباره همون خواب بود…
تختی با رو تختی ساتن سرخ و مردی در تاریکی که میگفت
– بلاخره مال من شدی
هر بار وقتی به سمتم می اومد از خواب میپریدم…
اما انگار صداش و ترسی که از این مرد کل وجودمو سرد میکرد واقعی بود.
انقدر این خواب رو دیده بودم که دیگه مثل واقعیت شده بود
از تختم بلند شدمو پرده پنجره رو کنار زدم
– کاش میدونستم این کیه که منتظره منه…
15 سال قبل:
داستان از زبان شیرین:
پرده اتاقشو کشیدم و برگشتم سمتش
– حالا برو رو تختت دراز بکش تا برات کتاب بخونم
– چشم
اینو گفتو سریع رفت زیر پتوی کوچیکش و با ذوق گفت
– میشه امشب برام داستان پادشاه سایهها رو بگی؟
خندیدم و کنار تختش نشستم
عجیب بود بین این همه کتاب و داستان… فقط عاشق این داستان بود…
انکار حس کرده بود که…
سر تکون دادم و این افکارو از ذهنم پاک کردم و گفت
– باشه… امشب داستان پادشاه سایه هارو برات میگم… هرچند فکر کنم خودت حفظ شدی
ریز خندید و منتظر نگاهم کرد که شروع کردم
– یکی بود… یکی نبود… یه دنیایی بود که چهارتا پادشاه داشت
با ذوق گفت
– پادشاه سایهها… پادشاه آبها…پادشاه سبز… ملکه صحرا
خندیدم و ادامه دادم
– بله… ملکه صحرا وسط داغترین صحرای دنیا سرزمین بزرگی داشت که هیچ کس بدون اجازه اون حق ورود نداشت… مگه اینکه از سنگ باشه… ملکه صحرا پادشاه تمام سنگهای دنیا بود… از یک دونه شن گرفته تا بزرگترین کوهها گوش به فرمان ملکه صحرا بودن
رو تختش غلت زد و گفت
– پادشاه سایه هارو بگو
– صبر کن تا بهش برسیم… تو انبوهترین جنگل دنیا قلمرو پادشاه سبز وجود داشت… تنها پریهای جنگلی و موجودات سبز و جنگلی اجازه ورود به قلمرو سبز رو داشتن… تمام گیاههای دنیا… گوش به فرمان پادشاه سبز بودن… حتی تو کف اقیانوس و تو دل کویر…
میدونستم منتظر پادشاه مورد علاقه اشه… اما همیشه این انتظارشو دوست داشتم و گفتم
– پادشاه آبها
خودش گفت
– وسط عمیقترین اقیانوس یه قصر بزرگ داشت و قلمروئش فقط مخصوص مجودات دریا بود… اما از یه قطره آب تو دل کویر تا بزرگترین دریاها گوش به فرمانش بودن
خم شدم و نوک بینیشو بوسیدم و گفتم
– و پادشاه سایهها…
با ذوق نگاهم کرد و ادامه دادم
– هزاران متر زیر زمین… قلمرو پادشاه سایهها بود… هیچ کسی اجازه نداشت وارد این قلمرو بشه… تمام افراد زیر دست پادشاه سایهها… سایه نداشتن… تمام سایههای دنیا… گوش به فرمان پادشاه سایهها بودن… اما یکروز پادشاه آبها همه رو به قلمرو خودش دعوت میکنه!
چشمهای خسته توکا هنوز مشتاق نگاهم میکرد
شروع به نوازش موهاش کردم و ادامه دادم
– همه فرمانرواهای دیگه با افراد مورد اعتمادشون وارد این مهمانی میشن… پادشاه سایهها هم با گروهی از افرادش میاد… هر کسی برای پادشاه آبها یه هدیه میاره… اما… پادشاه سبز از هدیه پادشاه سایهها خوشش میاد و یواشکی هدیه اونو میدزده…
توکا تو خواب و بیداری گفت
– پادشاه سایهها اما زود متوجه میشه…
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
120,000 تومان
Only 2 left in stock
There are no reviews yet.