کتاب مجموعه نامه‌های اینمن به ناتالیا

کتاب کتاب مجموعه نامه‌های اینمن به ناتالیا نوشته جناب آقای امیرعلی مهاجری را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.

ارسال کتاب تا ده روز کاری.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

درحالیکه انسان همواره در تاریخ کوشیده است تا نقش عشق را پر رنگ تر و سایه جنگ را کم نگ تر کند، اما هواره شکست خورده است.
داستان کوتاه مجوعه نامه‌های اینمن به ناتالیا در زمان جنگ داخلی آمریکا می‌گذرد. دو عاشق قبل از شکل گرفتن عشق و رابطه‌اشان، بدلیل جنگ داخلی ایالت جنوبی با ایالات شمالی از یکدیگر جدا می‌شوند.
اینمن کارگری سفید پوست و اهل تگزاس راهی جبهه های جنگ می‌شود. عشق او به ناتالیای رنگین پوست مسیر سرنوشت و زندگی اش را عوض می‌کند. او با فرار از جنگ، اگرچه حکمش اعدام است، اما به دنبال ناتالیایی می‌گردد که دست روزگار او را اسیر ارباب مزرعه پنبه کرده است. در همان مدت کم، تنها راه ارتباطی آنها مجموعه نامه‌های است که از اینمن به دست ناتالیا می‌رسید و حال او در میابد که ناتالیا آمریکا را برای همیشه ترک کرده است….
همیشه گفته اند کمال عشق در نرسیدن است، برخی دیگر کمال آن را در وصال می‌بینند. اگر جنگی برپا شود و دو عاشق را از یکدیگر دور کند چه؟ وصالش زیباتر است یا فراغش؟ در داستان کوتاه مجموعه نامه های اینمن به ناتالیا تاثیر جنگ، عشق و جهان بینی دو کاراکتر در جنگ میان وصال و فراغ به وضوح مشخص می شود.
نویسنده این داستان امیرعلی مهاجری برخلاف رمان قبلی اش با نام ‘پاییز و خانه ای با شیروانی نارنجی’ که در ایران و استان گیلان می‌گذرد، در این داستان با الهام گرفتن از رمان کوهستان سرد اثر چارلز فریزر دست به خلق این داستان کوتاه زده، که داستان آن در اواخر قرن نوزدهم و جنگ داخلی آمریکا می‌گذرد.
با استقبال فراوان از اپیزود صوتی از این داستان که برای اولین بار بصورت آزمایشی با صدای علی ولیانی در سال 98 منتشر شد، نویسنده تصمیم گرفت تا داستان مجموعه نامه های اینمن به ناتالیا را کامل کرده و حال بصورت کتاب به بازار عرضه کند. این دومین کتاب اوست و وی در حال حاضر در حال کامل کردن رمان سومی است که قرار است بزودی از همین نشر به بازار عرضه شود.
در بخشی از این رمان می‌خوانیم که :
ناتالیای عزیزم سلام.
هر بار که می‌خواهم بگویم جایت در کنار من خالی است ناگهان ماتم‌زده خودم را مواخذه می‌کنم. هم‌اکنون نه جای تو و نه جای هیچ‌کس دیگری در کنار من خالی نیست. تا چشم کار می‌کند و گوش می‌شنود در اینجا کینه‌ها و آزهای فروخورده حضور دارند که گه‌گداری تعدادشان از سربازان نیز فراتر می‌رود.
گویی از روزی که انسان به دنیا می‌آید نجوایی که ندا برای جنگ می‌دهد نیز با او پا به این دنیا می‌گذارد، چه برای زندگی، چه برای بقا و چه برای قدرت.
ناتالیای من، نمی‌توانم دلیل جنگ را درک کنم در حالیکه از فانی بودن خود آگاهم. برای چه می‌جنگیم؟ برای ابدیتی که هیچ‌گاه نصیبمان نخواهد شد؟ چه چیزی بن‌مایه‌ی این شور و حرارت را تشکیل می‌دهد که با فریادی نمادین و بدون خشم خاک‌ریزها را رد می‌کنیم و این‌گونه به سمت گورهایمان خیز برمی‌داریم؟
آه ناتالیای من، جنگ است، و این غایت خودخواهی من خواهد بود که بخواهم اینجا در کنارم باشی. آری میدانم، خودخواهی اینمن هدیه‌ی عشق به دو عاشق و معشوق است که این هدیه ثمره‌ای جز تباهی یک رابطه نخواهد داشت.
این روزها با خاموش شدن آتش دشمن از هر فرصتی که گیر می‌آوردم به تو فکر می‌کنم.
عشقِ به تو همانند یک بیشه‌ی انبوه و چشم‌نوازی در فصل بهار است که از دوردست‌ها با صدای بلبل و آسمان زیبای جاریِ روی آن‌چنان انسان را می‌فریبد که آرزو می‌کند تا کلبه‌ای در قلب آن برای ادامه زندگی داشته باشد درحالی‌که از مشکلات زندگی در آن بی‌خبر است