خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب چشمان زیبای طوبی نوشته سرکار خانم عاطفه حیدرزاده را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
من عاطفه هستم.دختر جنگل و دریا و کوهستان.دختر گیسوان طلایی مرداد. از دستهای من خون شعر میچکد و زیبایی. نوشتن برایم عشق است و عشق یعنی لحظههایی که در سرزمین جادویی واژها قدم میزنم و محو طلایی های کلمات زیبا میشوم.
گاهی بهار میشوم سبز در بهشت اردیبهشت. گاهی پاییز میشوم در کوچه باغهای شیدایی.گاهی سپید و پاک در زمستان سرد و گاهی چشمهای خنک در دل تابستان. من عاطفهام همان شاعر تیرهچشم روشن بین… همان نویسنده روزهای بیقراری و ساعت عاشقی. گاهی یک قطره نور از چشمهایم میچکد و شعر میروید از اشک چشمانم وگاهی نویسنده قصه غصههای طوبی.
از لالاییهایش، از برق عشق در چشمان سیاهش، از فانوس نگاهش که زندگی میبخشد به اتاقی کاهگلی و طراوت میبخشد به نگاه روشن گندمزار.
گاهی با دستهایم از مهربانی میگویم و بر دف مینوازم و مست میشوم از جام لا اله الا الله.
و گاهی از تصورات درونم با قلم مو رنگ میپاشم به تابلوی طلایی خداوند.
مهربانم جانم برایت بگوید که من اندکی شاعرم و اندکی دفنواز و اندکی نقاش. مرا بخوان در صفحههای کتابم، لابلای بلای غزلهایم، در خشخش دف دلبرم و در هیاهوی رنگ بر بوم طلایی عشق.
من عاطفهام شاعر و نویسنده و نوازندههای دف و نقاش.
در چشمهای نیمه روشنم لبخند زندگی جریان دارد. مرا بخوان از یک قطره نور در چشمان سیاه طوبی.
چشمان دختری زاده کوهستان.دختری خان زاده با سرنوشتی عجیب. عشق، زندگی، جدایی، مرگ. همه چیز در زندگی طوبی رنگ دیگری دارد. انگار جهان با تمام قدرتش میخواهد با چشمان او بازی کند.
روزهایی آسمان زندگیاش صاف و آفتابی است. روزهایی طوفان حوادث سیلی میزند به گونههای سرخش. روزی پرنده شوم مرگ سایه میاندازد بر زندگی دختر کوهستان و روزی هم عشق برقی میشود در فانوس نگاهش.
گاهی گم میشود لابلای لالاییهای مادرش، گاهی خودش را کنار چشمه عشق پیدا میکند.
انگار کوهستانی از درد را بر دوش میکشد و نمیگذارد شانههایش زیر بار ناملایمات خم شود.
انگار دنیا با تمام زیباییاش با دلو جانش بازی میکند. عطر و نوشهی عشق روحش را تازه میکند بهار میشود و قلب مهربانش. اما پاییز هم از راه میرسد و گونههای سرخش زرد. هر ورقی از زندگیاش به تو میگوید این زن مازندرانی تا چه اندازه قوی میتواند قوی باشد. چه اندازه صبور.
باید بیایی و در ثانیه ثانیه زندگیاش در کنار آب، نمک و نان و زندگی زندگی کنی .باید لای سپیدیهای کتاب بتوانی روزهای خاکستریاش را هم پیدا کنی.
پس بیا دستهای مرا بگیر و قدم بزنیم و در شهر زیبای چشمانش.
من تو را دعوت میکنم به خواندن کتاب جذاب چشمان سیاه طوبی.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
اتاق روشن شد با فانوس نگاهش. شام را که جمع کردند، فاطمه از طاقچه دیواری چند عدد سیب را برداشت و توی سینی و جلوی ولی خان گذاشت.
– بیا بنشین اینجا. این روزها از بس نیستی دلم برایت تنگ میشود.
ولی سیب را از دستهای فاطمه گرفت و لبخندی تقدیم نگاهش کرد. دستهایش بوی عشق گرفت.
– فاطمه جان.
چشمهای فاطمه برقی زد و تکهای سیب در دهانش گذاشت.
– فاطمه بیا، فاطمه بیا!
– گفتم که امشب برف میبارد. ببین این دانههای سپید را. فردا صبح کلاً برف میشود و این کدیرسر. از صبح تا غروب باید بیرون باشم و هزار تا کار دارم. گوسفندان را غذا بدهم، هیزم خرد کنم و کاهها را در اسطبل بریزم. فاطمه از صندوق چوبیاش جورابی پشمی درآورد و گفت: بیا اینها را بگیر. برف کدیرسر پاها را سیاه میکند.
مواظب خودت باش خان!
ولی لبخندی زد و گفت: به خاطر تو حتماً.
ولی فانوس را خاموش کرد و چشمهایش را بست و زیر لب آرام گفت: راست میگویی فاطمه «برف کدیرسر پاها را سیاه میکند».
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
110,000 تومان
In stock
There are no reviews yet.