خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب گیتی نوشته سرکار خانم زهرا مهرابی را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
فصل اول
آسمان ابری و غروبی دلگیر بود.
درخت تنومندی با برگهای زرد خشک در کنار حوض سنگی که نیمی از حیاط را دربر گرفته بود، قرار داشت.
برگهای درخت بر اثر وزش باد یکی پس از دیگری بر زمین فرو میافتاد. تیکتیک ثانیههای ساعت دیواری در درونش میپیچید و چهرهاش پر از تشویش و اضطراب بود. خیرهکنان از پنجره اتاق به حیاط در انتظار بازگشت مادر نشسته بود. نام مادرش پروانه بود.
پروانه نگرانی از آینده و تحصیل گیتی را داشت، بر سر این مسئله بیشتر اوقات با همسرش در جدال به سر میبرد.
بیستواندی سال از ازدواجشان میگذشت و با بیمسئولیتی جلال کنار میآمد و جلال در طول این سالها به دنبال شغل مناسبش میگشت. پروانه بیشتر از شوهرش برای تداوم زندگی تلاش میکرد و به فرزندانش بیشتر از حد توانش اهمیت میداد و بار بیمسئولیتی جلال را به دوش میکشید.
پروانه به گیتی قول داده بود هر کاری از دستش برمیآید بکند تا گیتی به آرزویش که ادامه تحصیل بود، برسد. پروانه با قلبی پر از اندوه و دلگیر از رفتارهای آزاردهنده جلال از خانه خارج شده بود. خانه کوچکی را که با کمک برادر بزرگ جلال خریداری کردند.
پروانه یک سال بعد از ازدواجشان شروع به خیاطی کرد.
گیتی از همان کودکی با پشتکار مادرش خو گرفت. در سن نوجوانی خیاطی را از پروانه آموخت. گیتی در بیستودوسالگی دستکمی از مادرش در خیاطی نداشت و برای بهروزشدن در یکی از بهترین خیاطخانههای تهران مشغول به کار شد و با استعداد ذاتی و با خلاقیتی که در دوخت لباس به کار میگرفت، مشتریهای زیادی داشت، ولی تنها هدف و آرزوی گیتی این بود که پزشک زنان بشود.
از رفتن مادرش ساعتها میگذشت، با ترس و دلهره به پدرش که با زیرشلواری راهراه سفید جلوی تلویزیون دراز کشیده بود، گفت: «من نگران مادرم خیلی دیر کرده، آمدنش بیشازحد طولانی شده.» جلال با همان اخم همیشگی گفت: «نگرانش نباش همین الان سر و کلهاش پیدا میشود.»
گیتی با سماجت گفت: «این بیخیالیتان را درک نمیکنم.» جلال با لحن تند گفت: «شاید برای خرید به بازار رفته، هفتهای نیست که لایهچسب و قرقره نخواهد.» گیتی درمانده و بیقرار گفت: «من دیروز از بازار تمام وسایل مورد نیاز مادر را خریدم. غیرممکن است بازار رفته باشد. شاید اتفاقی افتاده من دیگر صبر نمیکنم میروم ببینم کجاست.»
جلال این بار با لحن آرامتری گفت: «شلوغش نکن دختر، اخبار که تمام شد با هم میرویم ببینیم کجا رفته.»
گیتی با دلخوری پشت به جلال کرد و به بیرون خیره شد و آرام گفت: « ای کاش خودم با ماشین مادر را میبردم به خانه مشتری، اشتباه کردم.»
جلال سریع در جایش نیمخیز شد و با عصبانیت بالشت زیر سرش را به طرف گیتی پرتاب کرد. با فریاد گفت: «نوکر دستبهسینه مشتری شدی؟ چند بار بگویم مسئولیت رساندن لباس را به دست مشتری قبول نکنید. این بار هم عقدکنان دختر مشتری بوده.
پروانه خانم هم از روی دلسوزی و بی عقلی کاسه داغتر از آش شده و لباس را برده. دختر خیرهسر تازه عذاب وجدان داره چرا خودش نبرده.»
گیتی که به اخلاق پدرش عادت داشت با بیاعتنایی به حیاط خانه خیر شد و نزدیک پنجره ایستاد. یک لحظه درب خانه باز شد. گیتی خوشحال خود را به حیاط خانه رساند. برادرش کامران را که تازه پشت لبش سبز شده بود، روبهروی خودش دید. با تأسف سر و پای کامران را برانداز کرد و گفت: «باز هم فوتبال؟ چند تا گل زدی؟
آوازه گلهات تا چند محله آن طرفتر هم رفته.»
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
220,000 تومان
Only 2 left in stock
There are no reviews yet.