خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب عضدی نوشته جناب آقای امید صفری را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
کتاب عضدی نوشته جناب آقای امید صفری منتشر شده در نشر متخصصان. در بخشی از این کتاب می خوانیم:
صدای زنگولهها از حنجرهی آهنی گردنشان کوهانِ شترها همهی پشتبامهای گنبدی. چشمهای گردِ پریشان. تلاشِ اسفندیار بر پیکرهی لگدمال شدهی مهین یادگارِ شازده بود همین چوبدست کله برنزی شکوهِ شاهانه اش به خواب هم نمیدید درد زمینگیرش کند. از شانههای بلندِ دیوار ترس داشت. اگر آجری بیفتد سری بشکند شازده مراد را می زد باکش نبود مردن برایش خوابِ شبانه بود هر شب میمرد فردایش کسِ دیگری میشد برای همین شازده نمیشناختش من هم نمیشناختمش تنها میدانستیم خالو رستم است آتشِ تنِ اسفندیار زبانه میکشید. خندههای ریزِ لبِ پروین دستهای پهن و نرمش را روی چوبهای گرگرفته میچرخاند نگاه میخزید چشمِ بدرالملوک را دور دیدین دستش را می گرفتم گرم بود باز بوی آتش میداد بدرالملوک با دستهای کوتاه و گوشتی میزد. شازده تازیانه میزد کبود میشد اسب شیهه می کشید تیمور سگِ پاسبان می دوید کل مرده بود دو پای مراد خونابه کرده بود چرا میزد بیزار بود از آن رفتارهای بچگانه ی بدری روزش نبود روزِ هیچکداممان نبود شازده مرده بود. خان رضا پرسید مرده هیچ کجا نبود سر بود از سرِ عضدی زیادی بود گونههای گرد و چشمهای درشتِ مهری. خانه باغ با آن تکدرخت انارش ترکههایش شازده چلانده بودش تفالههای زندگی شیرهاش را اسفندیار مکیده بود. کرم میزد انار که خشک شد عضدی داد مراد از ریشه درش آورد. تیر از تفنگ پرید اسب دوید و نگاه آهستهآهسته کمرنگ میشد میدانست به چشمِ شازده نمیآید مهرِ مادری اشرف خاتون مهری رفته بود دستهای پینهبستهی فرخنده آفتابِ تیرماهی شاخههای یکپارچه سبز پای مراد را با گریه میبست اَستَر چموش گاری دو اسبه تا کَن پشتِ سرِ شازده رفتیم. پروین صدا زد از خواب پرید دم دمای صبح ایرج میرزا از توی حوض بیرونش کشید. از پای پنجره سرمان را دزدیدیم شازده روی تنِ سفیدِ مهین غلت میخورد. پروین تب کرد بود. مهری رفته بود شیرین با دمش گردو میشکست درخت پیچوتابهای تند گلهی اسبها بوی کلِ کباب شده سرِ شب شازده مانده بود و مهین شاید هفده هجده. توی پنجدری بهزور چوبدستِ کله برنزیاش پا شد همیشه همان جا میایستاد پشتِ شیشههای رنگی پروین صدا زد. انگشتها راه صدا را تیر که در می شد زنگولهها بیپایان مینواختن خانههای گنبدی بازارها تاقهای کُلَنبو مهرابها چارتاقیها. پروین شانه میزد دو بافه از موهایش از دو سو روی سینه هنوز صدای گریههایش به گوش میآمد.
پرویز استرِ چموش یادآورِ همان سالی که مهین تولهی اسفندیار را پس انداخت چه آبروی رفته بود شازده گمان نمیبرد. پروین شانه میزد با هر نگاه پیچوتاب موهایش را دنبال میکردم خوابگردِ شبانه بود مغزِ خواب مانده پشتِ چشمهای نیمهباز پروین از آن شب افتاد میانِ بدرالملوک و ایرج میرزا. شازده داد زد هی هی اسب دوید درختها جا ماندن نگاه به گردش نمیرسید دیوارهای باغ بلند بود درختها بلندتر سرِ چنارها از باغ شاه پیدا. پاي دیوارِ باغ آن گونههاي گر گرفتهي سرخ اگر بدرالملوك میدید. اشکهای فرخنده پاییزِ خزانِ درختها شازده میزد. بدرالملوک هم دلش نمیسوخت برگهای زردِ چنار روبهروی دانشگاه مهری را آنجا پیدا کردم پشتِ شیشهها رو به خیابان چقدر آشنا بود هر شب دیده بودمش توی خوابها رؤیاها کودکیها. …
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
84,000 تومان
In stock
There are no reviews yet.