خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب بیداری نوشته جناب آقای ایمان عقیلی را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
تعطیلات، اَخمو
ساعت نُه صبح بعد از یک خواب دلچسب شبانه و فارغ از دغدغههای شغلی، نیکیتا از خواب بیدار شد. آفتاب تا میانه اتاقش که با کفپوشهای چوبی قهوهای روشن فرششده را تصرف کرده و درحال پیشروی به سمت جبهه تختخواب گردوییرنگش است. بعد از اینکه بیدار شد، به ساعت کوچک مربعیشکل مسیرنگ روی پاتختی نگاهی انداخت و با دیدن عقربه کوچک کُپل مشکیرنگ در میدان سپید ساعت که اندکی از عدد نُه گذشته بود، فهمید که حداقل سه ساعت بیشتر از هر روز هفته خوابیده است. به سمت راست چرخید و با کشوقوسی که به بدنش داد، سعی در بیدارکردن کامل پاها و سایر اندام نحیفش نمود. نفسش را با فشار از دهان خارج کرد و دستی در آبشار طلاییرنگی که از پیشانیاش به شانههایش جاری بود، کشید. موهای بلوند مجعدش حسادت خیلی از دوستان و همکارانش در کارخانه ریسندگی بُروفسکی را برمیانگیخت. پتو را پس زد و از سمت راست تخت با پوشیدن پاپوشهای پنبهای سفیدرنگ و گرم و نرمش برخاست و به سمت پنجره دولنگه بلند اتاقش رفت. دریچه کوچک بالایی را گشود و هوای تازه و مطبوع بیرون را استشمام کرد. پیش خودش گفت: «امروز باید بیشترین انرژی را از هوای خوب ذخیره کنم که تا آخر هفته باید سفارشات شرکت شارلوت انگلیسی با اون مدیر خرید بد پَکوپوز و گَندِ دماغش را آماده کنیم. مردک نیموجبی هی ایراد میگیره اینجا رو چیکار کن، اونجا رو چیکار کن.»
به طرف حمام کوچک گوشه اتاق رفت و آب گرم را باز کرد تا کمی حمام بخار بگیرد، راز شفافیت پوستش همین بخار حمام بود که از مادربزرگش که در روستای کوچکی اطراف شهر وروِتسلاو زندگی میکرد، یاد گرفته بود. بعد از حمام از اتاق خارج شد و بوی پنکیک که با تخم غاز آماده شده بود، او را مست کرد، با عجله از پلهها پایین آمد و به طرف میز صبحانه چهارنفره قدیمی با نشیمن قرمزرنگ مخمل رفت و صندلی رو به اجاق را بیرون کشید و گفت: «مامان چکار کردی! بوی پنکیک و شیر داغ تا سه تا خونه اونطرفتر میرسه. اوووومم!» مادر با آن لبخند همیشگی و موهای گوجهایشکلش از سمت چپ خودش سر برگرداند و به نیکیتا گفت: «تو کی عروسی میکنی، از شرت خلاصشم، با این زبون چهجوری تا الان رو دستمون موندی، خدا میدونه. نوش جونت عزیزم. فقط باید صبر کنی تا پدرت و ایوانا هم بیان شروع کنیم. رفتن به سگها غذا بدن.» هنوز حرف مادر تمام نشده بود که درب خانه گشوده شد و پدر با آن قامت چهارشانه و چهره بور و سفیدی که پیشانی و گونههایش همیشه سرخگون بود، به همراه ایوانا، خواهرش، وارد شدند. «ببین کی اینجاست؟! دختر تنبلِ من بالاخره بیدار شده اومده صبحونه بخوره. چه افتخاری! نه ایوانا؟!» پدر با خنده اینها را گفت و با چشمکی که به ایوانا زد، هردو شروع به خنده کردند. نیکیتا لب برچید و خودش را برای پدر لوس کرد و به طرف آن دو رفت و سهتایی هم را در آغوش کشیدند. مادر زمانی که آنها درحال ابراز علاقه پدر فرزندی بودند، میز صبحانه را چیده بود و درحالیکه ظرف پنیر در دست راستش بود و داشت با دست چپ سبد نان را جابهجا میکرد تا پنیر را در وسط میز قرار دهد. با لحنی حسودانه گفت: «از صبح من باید غذا درست کنم و میز به این قشنگی بچینم، بعد بغلکردناشونو ابراز علاقشون به آقققاست!» نیکیتا و ایوانا هردو با هم به طرف مادر نگاه کردند و گفتند: «چقدر این حسودیات دوستداشتنیه!» و همزمان به طرف مادر دویدند و او را هم مورد محبت قرار دادند. واقعاً صبح دلانگیزی بود. دقیقاً همآنطوری که نیکیتا انتظارش را داشت.
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
110,000 تومان
In stock
There are no reviews yet.