خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب داستان عاشقانه یک دلقک نوشته جناب آقای سعید عرب طاهری را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
نسیم ملایم خنکی در غروب تابستان، تابلوی چوبيِ سيرک شادي را به لرزش انداخته بود. چادر قرمز و سفيد سيرک با طنابهاي آبي رنگ به زمين متصل بود و در مقابل نوازش باد، بي هيچ گلايه اي به رقص آمده بود. همچنان که ساعت شنی خورشید در بستری کبود رنگ فرو میرفت، درختان سرو، جامههای سیاه عزا به تن میکردند. هر چه بیرون چادر در سکوت وهم آلود غرق بود، جنب و جوش زیادی درون چادر برقرار بود. گروههای نمایش داشتند خود را برای اجرای قریب الوقوع آماده میکردند.
شعبدهبازی و تردستی، بندبازی، کار با حیوانات و نمایشهای پهلوانی و سایر هنرهای مشابه توسط هنرمندان سیرک در حال اجرا بود و هیجان زایدالوصفی در تک تک حرکات آنان مشاهده میشد. یکی با هشت چرخه عجیبش که روی هم به صورت عمودی قرار داشت و حدود 4 متر ارتفاع داشت دور میزد و برای دیگران دست تکان میداد. دیگری با چند توپ بسکتبال هنرنمایی میکرد و توپها را روی سر و انگشت و یا وسایل مختلف مانند خودکار، مسواک به چرخش در میآورد.
مدیر سیرک دست دختربچه هشت ساله ای را گرفته بود و لابهلای افراد دنبال شخص خاصی میگشت: آرمین رو ندیدی؟
شعبده باز کبریتی روشن کرد که تبدیل به کبوتری شد و درحالیکه شانههایش را بالا میانداخت کبوتر را به سوی مدیر سیرک فرستاد.
-مگه آرد به دهنت گرفتی؟
مدیر از اینکه شعبده باز جواب درستی نداده بود برآشفت و غرولندکنان به سمت پهلوان سیرک که آسو نام داشت رفت که با مار پیتون زردرنگش مشغول تمرین بود. مار سه متری با چشمانی که به رنگ شیرکاکائو بود به نرگس نگریست. در حالیکه زبانش را بیرون می آورد سرش را پایین آورد و گویی به نرگس خوشآمد گفت. نرگس با دیدن مار، پشت مدیر قایم شد.
-پهلوون، آرمین رو ندیدی؟
-یک ساعت پیش دیدمش احمد آقا. همین اطراف بود.
-هروقت بهش نیاز داریم اون جن میشه ما بسم الله.
دخترک با شنیدن کلمه جن به مدیر سیرک نگاهی کرد. سایه ای بر چشمان درشتش افتاده بود:
-نه نترس دخترم این یه اصطلاحه.
مدیر این را گفت و دخترک را دوباره به دنبال خود کشید. دخترک مجبور شد تند تند گام بردارد تا بتواند خود را با سرعت مدیر هماهنگ کند. مدیر مرد چاق و قدکوتاهی بود که موهای سرش ریخته و ابروان پرپشتی، چشمان قهوه ای روشن او را پوشانده بود. او کت و شلوار سورمه ای به تن داشت و پیرهن تنگ سفیدرنگی پوشیده بود که نافش هر از گاهی از فاصله میان دکمههایش خودنمایی میکرد.
مرد مسن کوتاه قامتی با حدود 130 سانتی متر قد به سمت آنها آمد.
احمد آقا گفت: خُردو!
-وای چه دختر کوچولوی با نمکی!
خُردو که به خاطر اندام ریزه میزه اش چنین لقبی به او داده بودند، سکه ای در دست داشت. کف دستهایش را به هم مالید و سکه غیب شد. نرگس متحیر شد و روی زمین به دنبال سکه می گشت. خُردو گفت: نه، نه، اینجاست. او سکه را به ظاهر از لای موهای دخترک بیرون آورد. نرگس با دو دست موهایش را شروع به جستجو کرد. خُردو شروع به خندیدن کرد.
احمد آقا گفت: اوه بسه خُردو سر به سرش نذار.
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
140,000 تومان
In stock
There are no reviews yet.