خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب دنیای اصلی نوشته جناب آقای محمد قدیانی را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
با صدای مادرم از خواب بیدار میشوم.
– محمد! پسرم! پاشو! دیرت شده.
چشمان خواب آلودهام را مالش میدهم تا بلکه چیزی ببینم. توان برخاستن ندارم و به زور خودم را نیمخیز میکنم.
دل کندن از تشک گرم و نرم، و رفتن به مدرسه، آن هم صبح زود، کار خیلی سختی است، ولی مجبورم و چارۀ دیگری ندارم. با چشمان خوابآلوده، نگاهی به ساعت میکنم؛ بیست دقیقه تا زنگ مانده. بلند میشوم و سریع به دست و صورتم آبی میزنم و میروم سراغ لباسهایم؛ لباسهایی که این سو و آن سوی اتاق، پخش و پلا هستند.
کیف مشکی و خاکیام را از روی تخت برمیدارم و مداد و خودکارهایم را که شلخته روی میز ریختهاند جمع میکنم و در جامدادی قرار میدهم و همراه با دفتر و کتابم، سریع داخل کیفم میگذارم. لباس فرم چروک مدرسه را با عجله به تن میکنم و دکمههایش را یکی یکی میبندم و گاهی هم یک دکمه را جا میاندازم یا اشتباه میبندم. کیفم را روی کولم میاندازم و به سمت در خانه میروم. مامان، قرآن به دست، نزدیک در ایستادهاست و زیر لب، دعایی را زمزمه میکند. نگاهش که به من میافتد، قرآن را میبوسد و روی میز میگذارد.
– پسرم بیا قبل رفتنت یه تیکه نون بخور!
خیلی دوست دارم صبحانه بخورم،ولی دیرم شده و وقتی برای خوردن صبحانه ندارم.
= نه مامان دیرم شده نمیتونم؛ از بوفۀ مدرسه، یه چیزی میخرم و میخورم.
مامان با همان نانهای خشکی که دیروز گرفتهبودم، هولهولکی لقمۀ نان و پنیری آماده میکند و در کیفم میگذارد.
– بیا اینو تو راه بخور ضعف نکنی…
= باشه مامان.
سپس دستی به سرم میکشد و من را میبوسد. بوی بهشتیِ مادرم را با تمام وجود استشمام میکنم و من هم او را در آغوش میگیرم. با خودم فکر میکنم چهقدر پدر و مادر خوبی دارم که برای در رفاه زیستنِ من، خودشان را به سختی میافکنند.
دستانم را از آغوش مادرم باز میکنم و سریع به سمت در میروم.
درِ خانه را میگشایم و کفشهایم را جفت میکنم. صدای مادرم را میشنوم که صدایم میکند.
– خدا به همرات پسرم…کلاهت رو بذار سرت و زیپ کاپشنت رو بالا بکش. امروز خیلی سرده…
شروع میکنم به بستن کفشهای بنددارم.ولی مگر این بندها به این آسانیها بسته میشوند!؟
برای پرهیز از اتلاف وقت، تند تند، بندها را داخل کفشهایم هُل میدهم و پاشنههایم را ورمیکشم. کفشهایم را که پوشیدم شتابان از پلهها پایین میروم .به در حیاط که میرسم دستم را دراز میکنم و آن را باز میکنم. همین که درِ حیاط را باز میکنم، سوز و سرمای شدیدی را حس میکنم و تن و بدنم میلرزد. صدای شُر شُر باران را میشنوم که کل کوچه را خیس کرده و بسیار شدید میبارد.آب باران از ناودانهای همسایۀ روبهرویی به کوچه میریزد.
شدت باران به حدّی است که تا به مدرسه برسم حسابی خیس خواهم شد، ولی ناگزیرم بروم. چارۀ دیگری ندارم. نفس عمیقی میکشم و کلاهم را بر سر میگذارم و زیپ کاپشنم را تا آخر بالا میکشم و نگاهی به زیپهای کیفم میاندازم تا باز نباشند و آب باران، کتاب و دفترم را تر نکند. خودم را برای دویدن آماده میکنم. پایم را در کوچه میگذارم و درِ حیاط را میبندم و سریع به سمت انتهای کوچه میدوم. در همان قدمهای اوّل، باران مچم را میگیرد و خیسم میکند. مطمئن میشوم که تا به آخر کوچه برسم کاملاً خیس خواهم شد. قدمهایم را بلندتر برمیدارم تا سریعتر بدوم. باران از یقۀ کاپشنم وارد بدنم میشود و پیراهنم راخیس میکند.
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
55,000 تومان
In stock
یاسمن احدی
در تاریخ
من با خواندن این کتاب جذاب بسیار لذت بردم . به همه ی نوجوانان عزیز این کتاب را پیشنهاد میکنم .