خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب کتابی که نباید مینوشتم نوشته جناب آقای الاهی بخش اوجان را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
خانه
همیشه درب اتاق بابا نیمهباز بود. حواسم بود که بسته نشود. بابا همیشه ساکت بود و اگر قرار بود حرفی بزند، بیشتر از چند ثانیه طول نمیکشید، ولی بااینوجود تمام کارهای خانه با بابا بود. برای خوردن داروها هم ساعت کوچیک رومیزی را کوک میکردم تا هردو متوجه شویم. کلاً اتاق مطالعه و کار بابا شده بود همون اتاقخواب. دوطرف اتاق دهمتری قفسه کتاب بود؛ از زمین تا سقف و یک طرف دیگر، تخت که دقیقاً زیر پنجره بود، با یک پرده حریر سفید و آن طرف کمد لباسی، میز تحریر کوچک. اتاق همیشه روشن بود. بابا کلاً تاریکی را دوست نداشت و فقط موقع خواب چراغ اتاق را خاموش میکرد. بعضی وقتها فکر میکردم آن اتاق یک در مخفی دارد که بابا از آن عبور میکند و میرود به یک دنیای دیگر.
بابا از همان جوانی هم خوشسلیقه بود و هم منظم. نمیشد هیچوقت روی میز تحریر حتی یک کاغذ اضافی را دید یا روتختی نامرتب باشد. با اینکه زیاد حرف نمیزدیم، ولی تصور میکردم درطول روز دلش برایم تنگ میشود. چند وقت یکبار از اتاق بیرون میآمد تا ببیند من هستم یا به چه کاری مشغولم. آن لبخند همیشگی بابا کلی حرف داشت. حتی وقتی نگاهم میکرد هم میشد بغض را در چشمهایش دید و هم عشق را. به قول خودش تمام تلاشش را کرده بود تا مهربانترین بابای دنیا باشد، ولی نتوانسته بود، اما برای من همه زندگیام بود. هم پدر بود و هم مادر، در تمام این سالها. زیاد از خانه بیرون نمیرفت و تنها چند دقیقه در روز در حیاط به باغچه سری میزد. همان لحظاتی که در زیر نور آفتاب قرار میگرفت، پیرشدنش بیشتر نمایان میشد. هر روز شکستهتر از روز قبل. اما اگر متوجه میشد که زیر نظر قرار گرفته، خودش را محکمترین انسان نشان میداد.
یکی از بهترین نویسندهها بود، ولی هیچوقت بهعنوان شغل به آن نگاه نکرد. شغلی اصلی بابا مدیریت یک کافیشاپ بود. یکی از قدیمیترین کافیشاپهای شهر را اداره میکرد به اسم «قرارهای آبی» که هیچوقت در مورد انتخاب اسم آن حرفی نزده. درحال حاضر سعید، از شاگردهای بابا کارهای کافه را انجام میدهد. خیلی از مشتریهای کافه، برای خواندن یادداشتهای بابا که در قفسههای کتابخانه قرار داشتند، میآمدند. مجموعهای از نامههای عاشقانه، به اندازه عمر من را هر شب نوشته و سالیانه چاپ کرده بود. دقیقاً هر جلد 365 صفحه داشت. هرکسی که آنها را میخواند، متوجه میشد که برای عجیبترین عشق دنیا نوشته، ولی هیچوقت در این مورد با کسی صحبت نمیکرد، حتی روزنامهنگارهایی که با او مصاحبه میکردند هم نتوانستند بابا را قانع کنند در این مورد که چرا هرشب نوشته و مخاطب اصلی حرفهایش چه شخصی بوده، توضیح دهد.
بابا با یک عشق خیالی زندگی میکرد و بیشتر وقتها در خلوت خودش با او حرف میزد، حتی بعضیوقتها که فکر میکرد من خانه نیستم، میشد صدایش را شنید که در اتاق یا حیاط با او درددل میکند. تقریباً از وقتی که من توانستم راه بروم و بفهمم بزرگترها به چه صورت زندگی میکنند، بابای من تنها بوده. همسرش را خیلی زود از دست داده و در تمام این سالها با روح و خیال او زندگی میکند. با هر شب برای او نوشتن ثابت کرده که حتی یک لحظه هم از فکر و عشق به او خارج نشده است. شاید بهخاطر همسرش نویسنده شده، ولی هیچکس از او حرفی نمیزند.
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
95,000 تومان
Only 2 left in stock
There are no reviews yet.