خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب پناهگاه نوشته سرکار خانم بهار مرادی را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
دور میز ناهارخوری خانهی پدری، اما اینبار بدون ابروهای سفید درهمرفتهی پدر.
روی صندلی مادر یک شاخه گل به رسم یادبود صورت مثل گل و زندگی مثل گل پرپرشدهاش، برادرم روی صندلیش با لبخندی تلخ همراه با چشمان اشکآلود!
خواهرم با دستان لرزان و لبخندی تلخ درحال گذاشتن پارچ نوشابه روی میز!
من روی صندلی خودم نشسته بودم و از تصویری که داشتم میدیدم، هم خوشحال بودم و هم در حد جنون ترسیده بودم! بله ترسیده بودم! نه از پدر! نه از درد کتکهایش! نه از درد ابروهای درهمرفته و تحقیرهایش! من اینبار از خودم ترسیده بودم، از خواهر و برادرم ترسیده بودم! از خشمی که داشتیم، از دردهای کودکی و جوانی، از درد کاری که کرده بودیم! ما که بودیم؟ بعد از کاری که کردیم، چگونه میتوانستیم غذا بخوریم؟ تصویر آینده برایم هم پر از آزادی بود و هم پر از ترس این آزادی بهدستآمده!
پدرم، روی صندلیش! اما اینبار بهجای اینکه خیلی صاف و استوار بنشیند و با اخم و غضب به ما نگاه کند، سرش را روی میز گذاشته و گویی هزاران سال بود که در خواب به سر میبرد! یک لیوان نوشابه! با دستان لرزانم لیوانم را از نوشابه پر کردم و یک قلپ از آن را سر کشیدم! وااای چه لذتی داشت، چهقدر خنک و تگری بود، لیوان را جلوی چشمانم گرفتم و تکانش دادم، شنیدن صدای خوردن یخهای داخل لیوان به لبههای لیوان برایم به مانند شنیدن بهترین تصنیفهای جهان بود! با حسکردن طعم نوشابه به یاد کودکیهایم افتادم! مهمانیهای پدر برای دوستانش!
بچههای دوستهای پدر که با خیال راحت نوشابهای که پدرم برایشان خریده بود را میخوردند، اما خوردن نوشابه برای ما، یعنی برای من و خواهر و برادرم و حتی مادرم ممنوع بود! یادم آمد یک شب زنگ در خانه به صدا درآمد، پدر کمربندش را دور کمرش بست، من بهسختی روی پاهایم ایستادم، مادرم اشکهایم را پاک کرد و گفت قوی باش و بعد خودش درحالیکه سعی داشت لبخندی مصنوعی بزند، به سمت در رفت و در را باز کرد. خواهرم دستش را روی شونهام گذاشت و سعی کرد آرومم کند؛ درحالیکه خودش هم از درد به خود میپیچید! دستان بغض روی گلویم بود و هر آن ممکن بود با کوچکترین فشار دوباره چشمانم بارانی شوند! وااای نههه، نباید گریه میکردم، آن هم جلوی دوستان پدر! به یاد شبی افتادم که جلوی دوستانش بغضم ترکید و بعد از آن تا یکماه به اتاقم تبعید شدم!
دستشویی و حمام در اتاقم داشتم و غذا را هم برایم پشت در میگذاشتن، یکماه تمام مادر و خواهرم را ندیدم (آنموقع هنوز برادرم به دنیا نیامده بود)، یکماه تمام صدای کتکخوردن مادر و خواهرم را میشنیدم، اما نمیتوانستم از تبعیدگاه بیرون بیایم و مثل همیشه در کتکخوردن آنها سهیم شوم! خلاصه با یادآوری تبعید تصمیم گرفتم آن شب جلوی دوستش قطرهای هم اشک نریزم. در باز شد، دوست پدرم درحالیکه دست دخترش را گرفته بود و داشت با لبخند به خانوم خوشلباسش نگاه میکرد، وارد خانه شد!
الینا (دختر دوست پدرم) با دیدن پدرم گل از گلش شکفت! بهسرعت به سمت پدر دوید و پدرم هم با مهربانیاش که فقط مخصوص بچههای دوستانش بود، خم شد و او را بغل کرد! دستش را به دماغ دختر کوچولو زد و گفت: بانمک عمو در چه حاله.
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
Original price was: 50,000 تومان.42,500 تومانCurrent price is: 42,500 تومان.
In stock
There are no reviews yet.