خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب سرگردان در جزیره کبود نوشته سرکار خانم مریم نظامپور را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
معرفی کتاب از زبان نویسنده:
شب قبل از عروسیاش، روسری گِلی رنگ بدون گُلش را پوشید و توی حیاط خاکی پایین پلهها نشست. هر ثانیه به در نگاه کرد و منتظر چیزی بود که نمیدانست چیست. کیسهی ماستهای سفت شده را هِنهِن کنان جلو کشید و نایلون بزرگ را پهن کرد و چادر نخی خاکیرنگ را هم روی نایلون صاف و مرتب کرد و مدام کشک درست کرد. صدای جیرجیرکها و پارس سگها، با شلپشلوپ ماستهایی که تکه تکه از کیسه جدا میشدند و در دستهایش میچرخیدند و تبدیل به کشکهای سفید میشدند، میآمیخت. بیضی_لوزیهایی که باید اول از نرمی در میآمدند، بعد سفت میشدند و بعد تا آخرین تکهی تنشان ساییده میشدند. چند بار رقیه آمد و رفت و گفت لازم نیست کشک درست کند. باید بخوابد فردا کلی مهمان دارند، برود و استراحت کند. فروغ به در نگاه میکرد و چیزی نمیگفت. گردنش از بس سمت در چرخید درد گرفت اما از چابکیاش در ساختن کشک کم نشد. تندتند ماست در دستهایش گلوله میکرد و به آن شکل میداد. مادرش چند بار سرش را از زیر لحاف در آورد و صدایش زد. یکبار هم از توی بهارخواب بلند شد و پایین آمد و همان حرفهای رقیه را زد اما فروغ به ماستها چنگ میزد و در دستش فشارشان میداد و بعد به آنها شکل میبخشید. به زور بلندنش کردند باز دوباره نشست و به ماستهای سفت شده چنگ انداخت و به در خیره ماند و به صورت کسانی که با او حرف میزدند، نگاه نکرد. صبح که همه بیدار شدند، دیدند تمام حیاط و پشت بامها از کشکهای یک شکل پر شده است.
مثلا جشن بود. سر و صدا و هیاهو همه جا را پر کرده بود. چیزی در سینهاش پرپر میشد، چند وقت بود پدرش را ندیده بود؟ ده روز، شاید هم بیشتر. بیاعتنا به همه بلند شد و راه افتاد. لطفالله در اتاق روبهرو بود. فروغ بدون در زدن در اتاق را باز کرد. لطفالله تا او را دید زیر لب گفت:«لا اله الاالله. لااله الا الله.»
رویش را از فروغ برگرداند. قلب خاکستر شدهاش دوباره شعلهور شد. چشمهایش پر از اشک بود. میخواست پدرش را برای بار دیگر صدا بزند و از او حلالیت بگیرد و طلب دعای خیر کند. با اینکه همان روز که از خانهی یوسف برگشتند آب پاکی را روی دستش ریخته بود و گفته بود که دیگر نمیخواهد فروغ را ببیند. خشم مادر از جنس چوب بود که در آتش دلِ سوزانش دود شد و به هوا رفت اما خشم پدر از جنس سنگ بود، ثابت و محکم، تکان نمیخورد. صدای دختر لرزان و خیس شده بود جرأت نمیکرد به صورت شکستهی پدرش نگاه کند. سرافکنده گفت:«باباجان_»
همین یک کلمه زهری تلخ و کشنده برای لطفالله در هوا چکاند، با این که فروغ سرش پایین بود، چرخش سریع لطفالله را حس کرد. تیغ تیز آن نگاه تا اعماق قلبش فرو رفت. خشونت و غم از منافذ پوست مرد روستایی بیرون میزد. فروغ قدمی به عقب برداشت و بقیهی حرفش را خورد. دستش را روی شکمش گذاشت و فوراَ آن را برداشت.
لطفالله با خشمی فرو خورده دوباره گفت:«برو، گم رو.»
صورتش را سمت پنجره گرفته بود و اصلا به فروغ نگاه نمیکرد. خون داغ و جوشانِ غروب، بر زمین ریخته بود و بخار سرخ و سوازانش، مغز و قلب فروغ را میجوشاند.در این خون سرخ که از آسمان به زمین میچکید، تمام غمهای عالم حل شده بود، صورتِ مرد روستایی به رنگ جگرش درآمده بود. نگاهش قرص و محکم به پنجره چسبیده بود. فروغ میفهمید پدر هنوز هم نمیخواهد او را ببیند. حرکت سینه و نفسهای صدادار مرد روستایی نشان میداد، صخرهی سنگین غمی خشمگین دارد قلبش را له میکند.
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
205,000 تومان
Out of stock
سارا
در تاریخ
عالیه!بعضی جاهاش گریه کردم بعضی جاهاش خندیدم. دید آدم به زندگی عوض میشه. نمیتونی زمینش بذاری. من تا صبح کتاب از دستمنیفتاد
امیر
در تاریخ
خیلی جذاب بود نظرم نسبت به رمانای ایرانی عوض شد
امینی
در تاریخ
چرا این کتاب موجود نیست؟ من صفحه ی اولش رو خوندم خیلی خوشم اومد خانم نظام پور رو می شناسم ایشون درباره ی شیوه های داستان نویسی کانال دارند و دانشجوی داکتراین. من واقعا دوست دارم کارشون رو بخونم چرا موجود نیست؟ خواهش می کنم راهنمایی کنید چطوری میتونم سفارش بدم؟
مژگان
در تاریخ
کتاب سرگردان در جزیرهء کبود نمودی از وضعیت اسفبار زنان در اجتماعی مردسالار هست.
خواندن این کتاب را به تک تک مخاطبین توصیه می کنم.
با آرزوی موفقیت برای خانم دکتر نظام پور عزیز
سمیه
در تاریخ
من خانم نظامپور رو میشناسم و کتاب رو از خودشون با امضای خودشون گرفتم😄راستش اول به خاطر کنجکاوی کتاب رو گرفتم چون معلم ما بودند دانشجوی دکتری هستند و توی کانالشون نکات خیلی جالبی درباره داستانویسی یاد می دن ولی چیزی که می خوام بگم اینه که اصلا شوکه شدم از بس قشنگ بود به خدا خالی نمی بندم یا الان خانم نظام پور نمی دونه من کدوم شاگردم که باز بهم بگید شیرین خانم و اینا انقدر قشنگ بود انقدر قشنگ بود که دیگه راستش از نوشتن خودم نا امید شدم. هر کی اینو بخره و بخونه میاد اینجا لایکم میکنه ببینید کی گفتم
سمیه
در تاریخ
من کتاب رو با امضای خانم نظام پور گرفتم راستش اولش به خاطر کنجکاوی چون معلم ماست و توی کانالشم داستانویسی یاد میده منم جو گیر شدم اولش به خودم گفتم شیرین خانم قبل از این که شماها بگید گفتم ولی به جان مامانم کیف کردم اصلا نظرم نسیت به خانم نظام پور عوض شد خدایی می دونستم بالاخره دلره دکترا می گیره ولی اصلا کپ کردم به خدا نعرکه بود حالا اونایی که به من گفتید شیرین خانم برید بخرید بخونید قسم می خورم میایید لایکم می کنید ببینید کی گفتم