به رنگ ارغوان

کتاب به رنگ ارغوان نوشته سرکار خانم لیلا شیرخانلو را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.

ارسال کتاب تا ده روز کاری.

برای فردا و روزهای پس از آن …

بی تردید روزی فراخواهد رسید که فراتر از مرزهای خیال  به بار نشستن  رویای  ،کودکی را  که ستاره میشمرد و با ماه و مهتاب همنشینی می کرد  به چشم نظاره خواهی کرد وبه ثمر نشستن نهال خیال را به باور رویاها  خواهی رساند و آن روز    کسی جز تو  روز های گنگ و   مه آلود کودکی را به یاد نخواهد آورد. روزهایی را که تو با قلب کوچکت  تجربه کردی و با خود عهد بستی که روزی قصه های  ماه و مهتاب را به نقش هستی بسپاری. اینک آن روز فرا رسید  و حالا  در قصه هایت خواهی گفت : که مسیر رسیدن  تنها از بن بست های صبر و تحمل عبور می کند  هرچند که مسیر زندگی تورا  از راه رسیدن به  رویاها یت  دور کند. تنها کافیست باورها را به رویارویی زندگی آوری  و آنوقت خواهی دید که نقشی  خواهی زد در بوم زندگی به یادگار ، هر چند کوچک اما ماندگار…و  این سرنوشت تمام کسانی است که نتوانستند رنج نوشتن و شوق آفریدن  را از دل بیرون کنند و نوشتند و نوشتند تا از دل سیاهی های نقش بسته کاغذ، به  ناگهان  جانی دمیده می شود و  به رود پیوسته  جهان می پیوندد  و بار دیگر  این مسیر پررنج پیوسته بی انتها  تورا فرا می خواند شاید در گوشه ای  دیگر قصه ای در حال تبلور است و دوباره روزی دیگر آغاز می شود و اینبار قلم می رود تا دنیای دیگری را کشف کند…

در جایی از داستان میخوانیم  :

باران کاری به دل کسی ندارد کار خود را می کند بعضی ها را خوشحال و بعضی را غمگین میکند. بستگی دارد ساز دلت چه بنوازد . از نگاه سیاوش در آن نقطه ی بی سرو ته، جهان وارونه داشت به نقطه ی صفر می رسید . این ماشین سرد  در گوشه ی تنهای جاده از گذر زندگی پرده بر می داشت  که از یکسو مسافر تنهایش را به نیستی می کشاند و ازسوی دیگر می خواست ناامیدی را به عرصه ی پیکار امید بکشاند.. حتی برای امیدی که دیگر رویای پیروزی نداشت ….

مجموعه داستان کوتاه  به “رنگ ارغوان”  به قلم لیلا شیرخانلو نویسنده 43 ساله ای  است که در قصه هایش به روایت لحظه هایی اززندگی  انسانهای ساده ای می پردازد که  بار سنگین زندگی را  هریک به گونه ای به دوش میکشند . شخصیتهایی که در قصه خلق می شوند ،آرام آرام پا به جهان نویسنده  می گذارند و اینگونه می شود  که از قصه پروانه  تا آرزوی شیوا  زنجیری می سازند ناگسستنی   ، از صبر می گویند و فراموشی از اشک می گویند و انتظار و عاشقانه ای دیر هنگام که بازیگرانش را به خیال خوش رهایی می کشاند .

گاهی لحظه  دیدار اجتناب ناپذیر می شود و روزهای جدایی به فراموشی سپرده می شود و گاهی آرزوی کوچک دختری به نام خورشید  قد می کشد و رنگ می بازد در جهان  بی تفاوتی آدمها   و گاهی صبحی به رنگ ارغوان  غبار از چهره زندگی پاک می کند و  اینچنین این جهان کوچک خلق می شود….