خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب پیرمردها عاشق میشوند نوشته جناب آقای حسن عباسی نسب را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
صدای کرش کرشی از توی تاریکی توجه همه را به خود جلب کرد.صدای پایی که به زمین کشیده می شد.صدا آنقدر هم ناشناس نبود.چند دقیقه بعد صاحب صدا پیدا شد.حدس پیرمردها پیش خودشان درست بود،کبل صغری بود که دمپایی های لاستیکی اش را به خاک می کشید و تند تند می آمد.نزدیک تر که رسید سلام کرد و یکراست رفت توی دکان میرزاقلی.با میرزاقلی احوالپرسی گرمی کرد و گفت:خدا عمرت بده میرزا دوتا کله قند خوب بده برم که الان نوه ها خونه رو رو سرشون خراب می کنن.
سیدرحمت دوباره نشست داشت قد و بالای کبل صغری را نگاه می کرد.آب گلویش را به زور قورت داد.انگار می خواست چیزی بگوید.رنگش پریده بود یاد دوران جوانی خودش افتاد.جوانی خودش و کبل صغری!توی ذهنش آشوب شده بود.پیش خودش حرف می زد و سر می جنباند.
_ چقدر شکسته شدی دختر!تو که اینجوری نبودی!خدا منو ببخشه که چجور با دلت بازی کردم.
سید رحمت مادرش را برای خواستگاری صغری پیش ننه اش فرستاده بود.صغری هم که از رحمت بدش نمی آمد قبول کرده بود که زنش شود.مدتی گذشت و توی تمام آبادی پیچید که صغری نشون کرده رحمت شده.یک سالی گذشت که مادر سید رحمت به رحمت خدا رفت.توی مراسم چهل مادرش بود که انگار ورق زندگی اش برگشت.بی بی گل دختر عمه مادرش را دید و یک شبه عاشقش شد.کم کم از صغری دور شد و به بی بی گل نزدیک تر.مدتی گذشت تا اینکه پایش را کرد توی یک کفش و زد زیر همه چیز که من صغری را نمی خوام.یک سال تفاوت سنی که داشتند و صغری بزرگتر بود را بهونه کرد.صغری که از موضوع بو برده بود باورش نمی شد که مرد رویاهایش یک شبه پا زیر همه چیز بزند.تا یک هفته از خانه بیرون نیامد و شب و روز خود را بسته بود به گریه و زاری.مادرش هم از بس که دق خورد و زخم زبان مردم را شنیده بود دق مرگ شد.بالاخره سید رحمت با بی بی گل ازدواج کرد و دو سال بعد از آن صغری هم شد زن اکبر کَکین.اکبر مُقَنّی آبادی بود.خیلی کاربلد بود و حتی از آبادی های اطراف هم می آمدند دنبالش و او را می بردند تا چاه قنات ها را لایه روبی کند.چهل سال زن اکبر بود.یک روز هم در اوج گرمای تیرماه خبر آوردند که چاه قنات حسین آباد ریزش کرده و ریخته روی اکبر.وقتی از ته چاه بیرون کشیدنش تمام کرده بود.
میرزاقلی قندها را وزن کرد و گذاشت توی کارتن کوچکی و داد به دست کبل صغری.کبل صغری پولش را داد و خداحافظی کرد و رفت.
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
61,000 تومان
In stock
There are no reviews yet.