1

تولد دوباره

(2 customer reviews)
SKU: book-1401-10-2-1-176-4-5-33-23-19-22-21-4-4-9 Categories: , تاریخ انتشار: 5 شهریور 1403تعداد بازدید: 1076
قیمت محصول

195,000 تومان

In stock

جزئیات بیشتر

Weight 150 g
Dimensions 20 × 14 × 0.5 cm
قوانین استفاده

خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آماده‌سازی می‌شود.

  • دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادام‌العمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
  • بست‌ بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
  • تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
توضیحات مختصر محصول
تولد دوباره

کتاب تولد دوباره نوشته جناب آقای محمد فدوی را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.

ارسال کتاب تا ده روز کاری.

:در بحشی از کتاب می‌خوانیم

ین داستان به سیر تکامل حیوانات به انسان‌ها می‌پردازد و در قالب یک داستان هیجان‌انگیز عاشقانه و اکشن روایت می‌شود. داستان در سه بعد زمانی متفاوت رخ می‌دهد و هر بعد زمانی نقش مهمی در تکامل شخصیت‌ها و پیشرفت داستان دارد.

جان، یکی از اهالی روستای ویلاکوستا، روستایی کوچک و آرام در فرانسه که در جریان تهاجم نیروهای آلمانی ویران شده است، در حین فرار از دست ارتش آلمان، پایش روی مین قرار می‌گیرد. در حالی که ارتش آلمان از پشت به او نزدیک می‌شود و مرگ را در چند قدمی خود می‌بیند، از خدایی که تا به حال به او اعتقادی نداشته، می‌خواهد فرصتی بدهد تا فرزندش که قرار است فردا به دنیا بیاید را ببیند. وقتی مین زیر پایش منفجر می‌شود، داستان به دنیای دیگری منتقل می‌شود.

در این دنیای جدید، موجودات ترکیبی از حیوانات و انسان‌ها هستند. سفیدشاخ که شخصیت اصلی داستان است، پایین تنه‌اش گوزن و بالا تنه‌اش انسان است. او دارای نیروی خارق‌العاده‌ای است که می‌تواند گذشته را به یاد آورد، اما در واقع این گذشته دنیای موازی‌ای است که اتفاقات مشابهی در آن رخ می‌دهد؛ دنیایی که در آن موجودات حیوانات کاملی هستند.

در پی فعال شدن آتشفشان و ناامن شدن کوهستان، موجودات مختلف از کوهستان خارج می‌شوند و به دنبال سرزمینی امن برای زندگی هستند. در این بین، سفیدشاخ در اثر یک تصادف با بز نمایی زیبا به نام باران آشنا می‌شود که حافظه‌اش را از دست داده و از گذشته‌اش بی‌خبر است. باران در صدد رسیدن به سرزمین فصل‌ها است، جایی که دروازه خدایان (دروازه‌ای برای ادامه حیات و ورود به دنیای دیگر) در آن قرار دارد و تحت سلطه شیرشاه یک‌چشم و دو فرزندش، ملکه بی‌خون و ملکه تاریکی، است.

پس هر دو برای رسیدن به سرزمین فصل‌ها با هم همراه می‌شوند. در طول مسیر با خطرات جدی روبرو می‌شوند، اما سفیدشاخ که می‌تواند گذشته (دنیای موازی) را ببیند، به کمک آن از خطرات عبور می‌کند. اما در نزدیکی سرزمین فصل‌ها، باران توسط افراد ملکه تاریکی اسیر می‌شود و سفیدشاخ به شدت مجروح می‌شود و در حالت اغما به دنیایی دیگر پا می‌گذارد که در سلطه ققنوس مقدس است. او شاهد خودسوزی ققنوس مقدس و دوباره به دنیا آمدن او می‌شود و متوجه می‌شود که دروازه خدایان در حال بسته شدن است و تکامل موجودات و ورود به دنیای دیگر در خطر است. تنها رساندن خاکستر ققنوس مقدس به دروازه خدایان می‌تواند آن را باز نگه دارد.

ققنوس مقدس مأموریت رساندن خاکستر مقدس به دروازه خدایان را به سفیدشاخ می‌سپارد.

دریک آن تعداد کل نماهای یالدار به هزاران هزار افزایش پیدا کرد.
چند لحظه تمام گله تنگاتنگ یکدیگر کنار رودخانه ایستادند هیچ کس جرات وارد شدن به آب را نداشت تمساحنماها در جای جای رودخانه کمین کرده بودند. یکی از کلنماها که قد بلند و اندام ورزیده ای داشت از صفوف عقب تر جلو آمد نگاهی به رودخانه و تمساح نماها انداخت شمشیرش را کشید و به سمت گله بر گشت و فریاد می کشید شمشیرش رادر هوا تکان می داد و همه بدنبال او فریاد کشیدند و شمشیر کشیدند و بی درنگ به آب زدند. کل نمایی که اندام ورزیده ای داشت جلوتر از همه شمشیر را در هوای می چرخاند و منتظر بود یکی از شکارچیان به او نزدیک شود تمساحنماها کمی عقب رفتند یکی از تمساحنماها که از بقیه جوانتر و بی تجربه تر بود به او نزدیک شد کلنما شمشیرش را در آسمان چرخاند و در یک آن در کمر تمساحنما فرو کرد تمساحنما فریادی کشید و جا در جا، جان داد گله كلها که شاهد مغلوب شدن شکارچیان بودند جرات پیدا کردند و از همه طرف وارد آب شدند چند خط از صفوف کلها در آب پدیدار شد تمساحنماها از هر طرف به آنها حمله می کردند و هر چه به دندانشان گیر می کرد را می دریدند تعداد کلنماها انقدر زیاد بود که شکارچیان هر قدر از آنها را شکار می کردند در تعداد آنها هیچ تاثیری نداشت.
سفید شاخ و باران به درخت چسبیده بودند و شاهد عبور کل نمای یالدار بودند سفید شاخ گفت : حالا وقتش است اگر این فرصت را از دست بدهیم دیگر نمی توانیم از این جهنم عبور کنیم

نمایش بیشتر
دیدگاه های کاربران
دیدگاهتان را با ما درمیان بگذارید
تعداد دیدگاه : 2 امتیاز کلی : 3.0 توصیه خرید : 0 نفر
بر اساس 2 خرید
1
0
0
0
1
  1. محمد خدری

    در تاریخ پاسخ

    بسیار جالب بود

  2. در تاریخ پاسخ

    عالی

لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیش‌از‌حدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحه‌کلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفاده‌ی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمه‌‌ای خودداری کنید.

Add a review

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قیمت محصول

195,000 تومان

In stock